۵/۰۲/۱۳۹۲


براي بيدار شدن
به يك بهانه محتاجم
براي بيرون خزيدن
از اين
كابوس بي حوصلكي
به چيزي فراتر از
يه عادت محتاجم
صداي زنگ ساعت
چشمامو باز مي كنه
براي بيدار شدنه
كه به فرياد محتاجم
براي اين پنجره كهنه
غروب خورشيد
يه عادت تكراري شده
ديدن
طلوع خورشيدِ
كه بهش محتاجم
همهمه مردگان متحرك
حالم بدتر مي كنه
براي زنده شدن
به يك صدا
محتاجم
شنيدن
دروغ،ديدن
تقويم و نگاه به تاريخ
امروز..
حالم و بد جور ميگيره
براي عبور
از اين حال
به يه بطري عرق
بدجوري محتاجم


هیچ نظری موجود نیست: