شاید بهتر آن بود
می ایستادم
روی همان پایه ای که تو از آن افتادی
هنگام سقوطم
از آن بلندایی که تو به آن ایستادی
گند خورد
به حال و روزم ، بد جور غریبم
پشت پنجره ای بسته به تماشای باران ایستادم
و غبطه ، تنها خوراک این روزهایم
حتی به این کرمهای باغچه
که شخم می زنند زندگی را
به شوق باران
می ایستادم
روی همان پایه ای که تو از آن افتادی
هنگام سقوطم
از آن بلندایی که تو به آن ایستادی
گند خورد
به حال و روزم ، بد جور غریبم
پشت پنجره ای بسته به تماشای باران ایستادم
و غبطه ، تنها خوراک این روزهایم
حتی به این کرمهای باغچه
که شخم می زنند زندگی را
به شوق باران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر