۵/۰۹/۱۳۹۲

مقابل چشمانی بهت زده
به طولانی ترین کسوف شهر
فریادی دفن می شد ، میان دو سنگ
همان هنگام
که عشق به بازی فروخته شد
در آغوش ِ آسیابی پیر
و
نسیمی که شتابان گریخت

هیچ نظری موجود نیست: