۵/۲۱/۱۳۸۹

مقاومت

و آن هنگام که شب
پرچم سیاهش
به وسعت قلب عاشقان شد.

همان لحظه که
سردار سپاهش
مست و مسرور
زسرکوب هر ندا شد.

و آن دم
که شب به حکم شمشیر
فرمانروای تاریکی شد.

لحظه ای بود
که امید دوباره سبز شد.

تنها
گفتن بک نه خالی
در اعماق یک سلول نمناک
فریادی بلندتر از تمامی قله های این وطن شد.

سکوت شب شکست و فعل "ما می توانیم"
دوباره سبز شد.

لبها ز لبخندو اشک ز چشمها جاری
شهر
یکپارچه سرود مقاومت شد.