۸/۰۲/۱۳۸۶

مرا بخوان



درین شبهای سرد و تاریک
بتو محتاجم که باز آیی

درین فریاد سکوتها
منتظرم مرا خوانی

برین دریای طوفانی
درین شعربی کلام

سکوتم را تو بشکن
نگاهم راتو بنگر

درحریم نگاهت
در اعماق درونت

بپا


1

سکوتم را تو می دانی
لبخند بر لبانم را تو می خوانی

نگاهم را می شناسی
فریاد درونم را تو می دانی

2

خوشا آنان که گذر کردند
سر مست جان فدا کردند

خوشا ایستاده زین ره عبور کردند
شدند عاشق و عشق معنا دادند


3

بیا
ایستاده به جنگ با خصم رویم
برای آزادی سرود دیگری شویم

مشتها را باردگر گره زنیم
فریادها را نثار امروز ودیروز کنیم
چه نشسته ایم؟
بهر چه سکوت کرده ایم؟
بیا تا غذائی بهر گفتاران مرده خوار شویم