۱۰/۲۳/۱۳۸۶

هرگز نگو هرگز






وقتی می شه
طعم عاشق شدن و از روی لبات چشید
وقتی
با نگاهات می تونی
یه جنگلی رو به آتش بگشی
پس چرا می گی
هرگز؟

وقتی می تونی
دستاتو توی دستام بزاری
گرمی تنت رو با تنم آشنا کنی
می تونی لبختد بزنی
غصه های عالم رو
فراموش بکنی
چرا هرگز؟

وقتی می شه عاشق بشی
عشق رو می تونی
معنا کنی
چرا هرگز؟

۱۰/۲۱/۱۳۸۶

من انسانم



مرا گشتند
نه آن هنگام که با فریاد بر دار شدم
یا که تا نیمه در خاک شدم
نه از عشق لیلی و نه از دوری مجنون
مرا گشتند
به آن هنگام که از نیمه جدای شدم
که این تن پاره و به دو نیم شدم
آدم!
حوا!
مرا گشتند به آن هنگام که نام انسان ز تنم دریدند
من انسانم
انسان
نه آدم
نه حوا
هرگزنگویم "بنی آدم اعضای یک پیگرند"
"که در آفرینش ز یک گوهرند"