۵/۰۹/۱۳۹۲

آشنا ترین احساسم را به مزرعه کاشته ام
هنگامی که همه تلاشم را به گوش ِ این مترسکها قار قار خوانده ام
من عاقبتم را
دستان قمار بازی به امانت داده ام
که در جستجوی باد ، قایقی را بر آب کرد
دریایی که هنوز هم کلافه بود
و سر به صخره می کوباند
هنوز هم
حال ِ خوشي ندارم

هیچ نظری موجود نیست: