۵/۰۶/۱۳۹۲

تنها
خطی ممتد بر عمق سیاهی
نشانی از رفتن داشت
و
چشمهایی خسته
...در امتدادِ جاده ای بی انتها
تکرار می کرد
روزها و شبهایم .
راه دیگری نمی خواند، چشمهایم را
حبس، در تاریکی نگاهم
خانه ای " ابد" اجاره داشت
تا بسته نگه دارد یقینم را
شاید
یک نگاه
برای مهتابی کردنِ، این شبها کافی بود
نمی دانستم،
راه دیگری را
تا
تو را دیدم
کنارِ این جاده بی انتها

هیچ نظری موجود نیست: