۵/۰۹/۱۳۹۲

همین جا بود
گوری که جمعی چال شدیم
در ساده ترین اتفاقی که افتادیم
به
" باور ِ"
تکراری که هر بارش تکراری نبود
برای رسیدن به آرزوهای این بزرگ مردم کوچک
و
" دروغ "
مرهمی برای عبور از مرزهای توهم
به
" تسلیم ِ"
باورهای پوسیده در تو در توی احساسات
لا بلای پروسه ای از یک راه بی انتها
در
" ایستادن ِ"
رو در روی یک دگر
مقابل دشمنی که دشمنی نداشت ،برای جنگیدن
و حالا پیدا شده ایم
بار دیگر
در لایروبی دوباره زندگی

هیچ نظری موجود نیست: