۵/۱۳/۱۳۹۲

خود سوزی کرد
امروز
در آغوش ابرهایی که گریستند او را
و چشمهایی که هنوزهم رصد می خوانند آسمانها را
ستاره ای که افتاد ، نه همچون اتفاقی که میان ما
از بیراه ترین راه کور در حد فاصل انجماد و انقراض
حتما چراغ قرمزی را عبور کرده بود که از چشم ماه هم بیرون افتاده بود
یا که نه ، اسم شب را آواز نخوانده بود
مسئله کنجکاوی نبود
وقتی گل سرخی پژمرد میان دستان جادوگر
و چشمه هایی که می خشکید هر روز زیر چادرسیاه شب
به در بسته کوبیده ایم همه آروزهای خسته مان را

هیچ نظری موجود نیست: