۵/۱۰/۱۳۹۲

میدان مین نیست ،
میدان تضادها است، روزگارم .
بن بست؟....نه
تلمبار شدن عقده ها است، امروزم .
مسخره نیست ،افتادن مردمِ وطنم ،روزگار غریب است
حجتم رفیق عزیزم .
راه می روم ،مشكل دارم حتی با خودم .
حرف می زنم فحش می دهم ،حتی به خودم .
لبریز از چه کنم ،چه کنم شد،کاسه زندگی ام .
وفشار ،فشار،فشار.........
بدنیا نیامد توسعه در وطنم .
هنگ کرده ام
نه تنها من یا تو ...یا این یا اون
حتی اگر زنده بود نیز افلاطون یا............
زایمان دردناکی شد ،گذارمان
یا غش می کند دکتر یا بند ناف می پیچد به نوزاد، یا...........
نمی دانم؟
راستی چرا نام تو حجت شد؟..نام من ابوالفضل ...نام اون چنگیز یا تیمور.....؟

هیچ نظری موجود نیست: