۵/۱۰/۱۳۹۲

شعر هایم به لکنت افتاده اند
چرا که نگاهت را مبهم دیده اند
برای آغوش تنهای من ،تردید دستهای تو کافی بود،تا که غم بغل کند
درسفری که هنوز راه نیافتاده ایم
پس
اشاره قدم هایت ، به چیست؟
برای شانه هایی که کوله ای پر از آذوقه راه دارند
اینجا پایان راه نیست!؟
شاید؟
دستهایم را به نشانِ تسلیم بالا بردم
اما نه امروز؟
که دستهایت را با تمامی تردیدهایش، در دست دارم

هیچ نظری موجود نیست: