۵/۱۳/۱۳۹۲

گاهی صدای زنگی ، کافی است
دیوی را بیدار کند ، ماسکی را از چهره ای بر دارد یا بگذارد
هنگامی که صدا به صدایی نمی رسد
در گمنام ترین لحظه ها
وقتی احساس می کنی تنها تر از هر خدایی شده ای یا حتی بی نیاز تر
لحظه فرو ریختن از خود ، به سقوطی پایدار تر از هر پرواز
دیگر نمی شکنی ، یا نیازی به شکستن نیست وقتی از قبل شکسته ای
من روحم را همان لحظه به شیطان فروختم
به قیمت
لقمه ای نان ، لحظه ای عشق و فرصتی دیگر

هیچ نظری موجود نیست: