۵/۲۲/۱۳۹۲

البته مطمئنم ، اهمیت می دهی به اندازه من
به آزادی خودت
به آزادی من
به رهایی خودت از من به رهایی من از خودت
به زمین ، آسمان به خورشید ، خاک به آب
به انتظار
رسیدن فصل به دوباره شدن سر آغاز یک فصل بودن
به عشق
که گاهی کویر می ماند گاهی جنگل
نطفه ای که منتظر می نشیند ، سکوت می خواند
بر خاک ، که بزایاند
و گاهی در هم آغوشی من به هنگام ، فرو نشستن عطش شب
می رود
بی آنکه برگردد

هیچ نظری موجود نیست: