۵/۱۳/۱۳۹۲

غریب نیست ، آشنا نیست
احساسی است که بارها تجربه کرده ام
بوییدن گلی ، دیدن شبنمی .
آهنگ ناموزونی را زمزمه می کنم
در مسیری که تمامی شبش را زیر باران ، گذرانده ام
و محو تماشای قایقی نشسته ام ، که بادبانهایش را اسیر باد نکرده است
من
به آنچه که هست دل نبسته ام ،
و با آنچه که می تواند باشد هم زندگی نمی کنم

هیچ نظری موجود نیست: