بنظرم بدترین زمان زندگیم لحظه ای که حس کنم کاری از دستم بر نمییاد
اگربرده ای اسیرم
که دائم گرفتار زمانم
نه تقصیر کسان است
نه تقصیر کسان است
نه تقدیر زمانم
اگر می سوزم دائم
اگر می سوزم دائم
تاکه شود روشن زمانم
نه اینکه نیست روشن
نه اینکه نیست روشن
این منم که تاریک به زمانم
اگرکویری خشکم
اگرکویری خشکم
تشنه درحسرت آبم
در هنگام باران
در هنگام باران
این منم که بخوابم
تک درختی تنهایم
تک درختی تنهایم
اسیربه ریشه هایم
اینکه خود نمی خواهم
اینکه خود نمی خواهم
از ریشه جدا آیم
اگر بطول تاریخ
اگر بطول تاریخ
بیک دمی فریاد کردم
دل به لحظه بستم
دل به لحظه بستم
چشم به افق دوختم
دست بدعا بردم
دست بدعا بردم
روی ببالا کردم
از خود جدا بودم
از خود جدا بودم
که بر خود جفا کردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر