۱۰/۰۴/۱۳۸۳

دگر نمی آید

فکر می کنم یه صدایی توی گوشم زمزمهایی می کنه ..که زمان مثل باد عبور می کنه وچیزهایی که امروز تازه و زنده اند در حال پیر شدنند می تونی یه آینه پیدا کنی و خودت رو با دیروز مقایسه کنی
دگر اشکی نمی آید
صدای شیون وهق هق گریه
پشت تابوت عزیزی
بوی قهوه تلخ واسه مرده
بوی بهار وپائیز وزمستان
صدای شر شر بارون توی ناودون
بازی بچه های توی کوچه
سوت شبگرد
ناله مست عاشق
بوی رفاقتهای قدیمی
حال و احوال پرسیدن از هم
دعوا کردن پای ناموس
فیلم قیصر
صدای ساز وآواز توی کوچه
تضنیف خوان ونقال سر کوچه
در باز خانه ها
صدای یا الله گفتن
دویدن
واسه سر پوشی روی سرها
گذاشتن
صدای پیچیدن باد
لای کاغذ کشی ها
دنبال بهانه واسه جشن توی کوچه
تاضبح کشیک کشیدن
بیدار موندن
زیر نور مهتاب
صدای قه قه خنده
دعوای زن و شو هرهای محله
صدای آواز مرشد
زنگ باشکاه
واسه گلریزون مشدی
کوفتن درهای بسته
به نیمه شبها
بردن توشه غذایی واسه بچه یتیمها
دگر نمی آید

هیچ نظری موجود نیست: