۱۰/۰۵/۱۳۸۳

تنها

در مسيري نا معلوم
تنها
صداي بوق ماشينها
نگاه تحقير آميز پير زنان
بوي تافن تن مردان نقاب دار
وباز تنها
تنهاي تنها
وباز در كوشه اي از خيابان در انتظار
شايد بازيچه اي بيش نيستم
در دستان عروسكباز
براي اثبات پوچيها
وعريان كردن چهرهاي نا پاك
بدست من عريان نا پاك
شعري كه همه مي هراسند از آن
اما من فريادي از آنم
تقدير
قسمت
و يا هرچيز ديگر
امروز يك بازيگر
تنها
يك روفتگر
براي عريان كردن نا پا كيها
ااز چهره فريبكاران

هیچ نظری موجود نیست: