۱۰/۰۵/۱۳۸۳

مسافر

تنها مسافر جاده ای غریبم
سرنشین ماشین زمان
در امتداد شب
به وسعت دید
در مسیری یکطرفه
در نهایت بن بست
بر گشتن بی معنی ترین سخنها
لحظه ای ایستادن ممکن نیست
همه چیز برای رفتن است
خوردن پوشیدن آشامیدن
حتی خوابیدن

می توان ناظر بود
طلوع یا که غروب

می توان عاشق شد
می توان اهنگی شنید
اما نمی توان ایستاد
نمی توان برگشت

تنها عبور لحظه هاست
نشان رفتن

عبرت بی معنا ترین درسهاست
قانون تکرار تکرار هاست
صدای همهمه بسیار
دروغ...قصه

حقیقت
در حاله ای از ابهام
در پس تاریکی..... درامتداد شب
در مسیری بن بست

هیچ نظری موجود نیست: