مسخره است
خوابیدن ، میان این همه درد
فریادت را می شنوم ، همدرد
وقتی خجالت را جای نان به خانه می بری
و صدای ناله هایت را
از اشکهای خشکیده میان کوهی ازبغض ِ خفه کرده ات را.....می شنوم
خوابیدن ، میان این همه درد
فریادت را می شنوم ، همدرد
وقتی خجالت را جای نان به خانه می بری
و صدای ناله هایت را
از اشکهای خشکیده میان کوهی ازبغض ِ خفه کرده ات را.....می شنوم
و می لرزم
از سردی عرق روی پیشانی ات
وقتی مجبوری پنهان کنی زخمهای دلت را
میان امواجی از چه کنم ؟ چه کنم های این روزها
از سردی عرق روی پیشانی ات
وقتی مجبوری پنهان کنی زخمهای دلت را
میان امواجی از چه کنم ؟ چه کنم های این روزها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر