۵/۰۸/۱۳۹۰

يكي بود، يكي نبود
غير از من و تو
به عمق يك رويا و زيبايي يك سراب
فاصله بود.
عشق
پايان اين شاهنامه
نشد،
دروغ
آخر ِ خوشي براي
آغازش نبود.
سقفي كه ساختيم
آوار شد،
حباب
خانه اي
برين زندگي نبود.
كشتي انقلاب ما
لنگر نيانداخت
به گل نشست،
ماه تصوير تو
فانوسي برين ساحل
نبود.
براي لحظه اي چشيدن طعم آزادي
دلخوش
مرگ بر.. باد وزنده باد
شديم،
زندان و اعدام و شكنجه
سبز شد
سزاوار اعتماد مردم
اين نبود

هیچ نظری موجود نیست: