۴/۲۱/۱۳۹۰

برای نقاش برکت بود
فقط
سربازان ناموس شدند
و
بیداد
خدا
فریاد کشید.
گرما نه
سرما نقش بست.
باران
آتش بارید
جهنم را.
تصویر
خلق کرد
ذهن بیمار نقاش.
بی ناموس شدیم
در دستانش
جنازه ها بربوم
جای نگرفتند
سرخی
رنگِ خون پاشید
زمینه را،
و چکید
قطرات لاله از انگشتان خالق.
خانه ها یک در میان
کوچه ها
تک به تک
خیابان ، میدان
همه سهم سرباز
و
باورها
سنت شدند
کارتک ماله کشید
بر ذهن ِ چشمان گوسفند وار


هیچ نظری موجود نیست: