به دروغ نگاه می کنیم
به نفسها ی منجمد شده
در سکوت کر کننده لحظه ها
در آغوش غریب ترین فاصله ها
می غلطیم
به امید احساس گرم نفسهایش —
بلندی شبهایی را می شناسم
که همه یلداها مقابلش هیچند —
در آغوشت
طولانی ترین شبها، لحظه ای بیش نیستند —
به شب نه گفته ام
یلدا را
لحظه ای بیشتر
دروغ می نویسم
برای مردمی
که دروغ را می فهمند
حوصله کن
شب از این طولانی تر نیست
آخرشه —
به اطراف نگاه می کنم
آشنایی نیست
اما
باید کسی مرا فهمیده باشد
چون هنوز هم زنده ام —
از همیشه گریزانم
بوی تکرار می دهند
به نفسها ی منجمد شده
در سکوت کر کننده لحظه ها
در آغوش غریب ترین فاصله ها
می غلطیم
به امید احساس گرم نفسهایش —
بلندی شبهایی را می شناسم
که همه یلداها مقابلش هیچند —
در آغوشت
طولانی ترین شبها، لحظه ای بیش نیستند —
به شب نه گفته ام
یلدا را
لحظه ای بیشتر
دروغ می نویسم
برای مردمی
که دروغ را می فهمند
حوصله کن
شب از این طولانی تر نیست
آخرشه —
به اطراف نگاه می کنم
آشنایی نیست
اما
باید کسی مرا فهمیده باشد
چون هنوز هم زنده ام —
از همیشه گریزانم
بوی تکرار می دهند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر