۸/۱۰/۱۳۸۵

فراموش



ای دل باز هم فراموشم کرده ای
پیمانه خوردی وپیمان بشکسته ای

ار به وسعت عشقی و به عمق زمانی
چراتنها گوشه میکده رهایم کرده ای؟

نمی دانم این همه غم به کجا برده ای
شدی سنگ صبورومرا ازیاد برده ای

شدم بی کس و یاور برین پهنه دشت
شدی یار بی کسان وفدایم کرده ای

ساقی پرکن که جز تو پنایی نمانده

لداردگران شدی وطاقتم شکسته ای

هیچ نظری موجود نیست: