۸/۱۰/۱۳۸۵

عید آمد


با یک ژستی از جمهوریت و دمکراسی حرف می زد که پیش خودم گفتم عجب بهر حال کسی هم پیدا شد که درین مملکت از این حرفها بزنه که شنیدم گفت: ما در مملکتی زندگی می کنیم که می بایست تحمل شنیدن حرفهای مخالف را هم داشته باشیم" همینجا بود که متوجه شدم که زود نتیجه گیری کردم و بیخود بدلم صابون زدم چرا که موضوع دقیقا در همین قید است یعنی تحمل . چرا که بهر حال تحمل هم حد و اندازه ای داره و مهم بعد از اون حد و اندازه است که چه باید کرد؟

بیا بر آب زنیم
تن ها را
بشوییم بر آب دهیم
غم ها را
بیا با عشق سر آغازش کنیم
ز غصه دور کنیم
دلها را

عید آمد
دل خانه تکانیش کنیم
پنجره ها را باز کنیم
کنار زنیم پردها را
جای هفت سین
سفره ای از عشق پرش کنیم
جای کینه پرکنیم
از عشق دلها را

بیا تا که تاریخ دگر تکرار نکنیم
نخواهیم چنگیز کند پاره
اسارتها را

دستها در دهیم
شعار ملیش کنیم
بیا تا که باورش کنیم


صدای یک دگر را




هیچ نظری موجود نیست: