۱۲/۰۸/۱۳۸۵

مهمان خاک


بارها گفته بودم: اگر جای تو بودم می شکستم. در جواب بمن گفت:"مطمئنی که من نشکسته ام








کس ندید جشن شادی ام کزآن پای کوبی کند
کس نشد یارم تا که در غمم غمخواری کند

چشمی ندید سبزی ام که شادی ام تقسیم کنم
بلبل هم نخواند آواز زندگی تا که شادم کند

سایه ام ماند وکس ندید کزبهرش آسایی کند
مرغی نشد به شاخسارم تا که به آن لانه کند

پریده شد رنگ ز رخسارم و لرزان شدم
تنها شده ام عاقبت زین غم دیوانه ام کند

روزگار وفایی نداشت و خرقه زتنم درید
شده ام مسافرو همدم باد او هم رهایم کند

عاقبت غم ز سینه برون بردم وشاد شدم
که بر خاک مهمانم و کین دگر سبزم کند





هیچ نظری موجود نیست: