۱۲/۰۸/۱۳۸۵

چه شدم؟



یادم اولین حقوفم را با کاظم رفیقم در یافت کرده بودیم . بسیار مبلغ کمی بود آنقدر کم که نمی دونستی باید به کدوم دردت بزنی . از روبروی هر ویترینی با حسرت عبور می کردیم که کاظم ایستاد و با حقوقش مقداری خرید کرد امام من هنوز داشتم فکر می کردم که چکار کنم؟ در همین لحظه کاظم گفت به چی فکر می کنی؟ فکر میکنی این پول چه دردی از تو کم میکنه ؟ اگر هیچی که دیگه فکر کردن نداره برو زندگی کن






برین جهان هیچ ندیدم که دلبندش شوم
نه کاخی و نه یاری که برنازش گرفتار شوم

زنیمه بگذشتم
مانده سپید دفتر عمرم
از دست بدادم
به هیچ که هیچ شدم

ندانستم این آمدن بهر چه بود؟
که این بگذشت
نمی دانم رفتنم بهر چه هست؟
که آن کنم

این آمدن و رفتن ما

چه بی حاصل گذشت
بجز عبرتش بهر دگران
که چه شدم

غافلان هیزمی شوند نزد دیگران
بسوزند بهرعبرت
من که این شدم

بشنو این نکته ازبداده عمر
خوش باش زدست مده
من که این شدم




هیچ نظری موجود نیست: