۹/۰۹/۱۳۹۲

سخت است نه غیر ممکن
قبول دارم
ساختن دهها بُت از آدم
گاهی ساده تر از
بتی را آدم کردن است
 





شبیه ، یک اتفاق
بیشتر برای شکستن سکوتتان
یک حادثه در انتهای یک شب کاملاٌ سکسی
تکلیف
پایان وظیفه
و تربیت
پرونده ای است به قُطر همه لحظه هایی که تنبیه می شوم
دیروز
و امروز روبروی عدالت
 


 فکر کردم
مرز بهشت و زمین ، همین است
که آزادم
برای هر "غلطی"
 



 شاید این کلاغ حرفی برای شنیده شدن داشته باشد
وگرنه
من خسته ام از این قارقار کردنها
 

 گمان نبر قانع ام
مجبورم
قناعت کنم لحظه های با تو بودن را
می ترسم
تمام شود
 

 مراقب باش
آوار بر سرت نزدیک است
توهم زدی
بیش از ظرفیت مصرف کرده ای
هیچ آبی از هیچ آسیابی نیفتاده است هنوز
 



 فصل ترکیدن تاولها
گرگ و میش خواندن آرزوها
و بی خوابی آن شبها
که شهر کودن بود و نه حوصله ای برای شنیدن داشت
و نه جایی برای چسباندن اعلامیه ای
من
شعر می خواندم فراوان که پرواز می کردند
همه تراکم سایه ها را










  

هیچ نظری موجود نیست: