۹/۰۹/۱۳۹۲

خیلی وقت پیش ها که خیلی بچه بودیم
کسی با ما بازی نکرد
اما امروز آقایون
فکر کرده اند ، بچه ایم
با ما بازی می کنند
 





روزگار عجیبی است
نازنین
هیچ چیزش جای خودش نیست
مراقب باش
این
قلب من است که به بازی گرفته ای
  





 این بار چه صدایت زنم
که دیگر به هیچ
نمی نمایی
 



 زمزمه های پاییزی ام
که به آن می وزی
تا رها بمانم، میان زمین و آسمان
محل زندگی همه رویاهای شیرین
نازنینم
 



 حق یا نا حق
مهم
خونی است که ریخته شد
 





 هنگامی که باخش خش جاروی رفتگری بیدار می شوم
به دفن ستارگانی می اندیشم
که فریادشان ، بیدارم نکرد
 



 عامیانه ترین کلام
سر شار از دوستت دارمها
سرگرم کننده ترین ، افسانه
صاف و صادق شبیه اولین دروغ یک بچه
و آبی ترین رهگذر برای عبور نسیم
عشقی است
که نه به باخت فکر می کند و نه به برد می اندیشد
 




 بسیار ابری ام
هوای تو را کرده دلم
 



















 

هیچ نظری موجود نیست: