۲/۰۱/۱۳۸۷

حالا چرا



یار مست و خرابی
کرده ای فرموشم
چرا؟
میم دادی و جام بشگسته ای
حال رفته ای
چرا؟
بهر نماز بتو پناه آورده ام
زمسجد برونم کرده ای
حالا چرا؟
بلبلان مستند ز نسیم بهاری
باز نمودی قفسم
به زمستان
چرا؟
گل زنده شود ز گرمای وجودت
رخ بنما
پشت ابر تیره
چرا؟
برون کن غم و غصه از درون
چهره بگشای
زانوان غم به سینه چرا؟
زندگی همین امروز و فردا شد
پر کن قدحی
جام بشگستن
حالاچرا؟
تشنه لعل لباتم هنوز
کم مگذار
پر ریز
کم فروشی
چرا؟
خضر نبی فرار از نادان کرد
ز نابخرادن شگوه ناله
چرا؟

هیچ نظری موجود نیست: