۲/۰۱/۱۳۸۷

گذشتم




در شب عشق
دل
ز یار کند و خود بر دار کشید.

گذشت ز عشق یار
جزایی که بر خود خرید.

بر چشمم نظر کرد
پیمان بشکست یار بی وفا.

وفایی کرد دل
چشم بست و آن زهر سر کشید.

شد خاطره ای شیرین و
پر کشید.

کرد ویران آن خانه
که خود بر دار کشید.

گفتم ای دل
چنین با خود مکن.
گفت
که این عشق است و
بر دارکشید.

گفتم
عاشقم که عشق بر پایش کنم.
گفت
دل دیوانه شد
آن شد که عشق بر دار کشید.

هیچ نظری موجود نیست: