۱۱/۱۰/۱۳۹۰


دیگه سیاه نیست ،گرگ و میشه
اینم ،رج آخرش ،
داره تموم میشه
می شه شنید ،
صدای امواج و میگم
شادی وقهقه ی، ماهیان و میگم
دستامو بگیر تو دستت
راهی نمونده
انتهای مرز پایان و میگم
خسته ای ، می دونم
کمی نا امیدی می دونم
اما
وقتشه
چشماتو باز کنی
طلوع فجرخورشید و میگم

هیچ نظری موجود نیست: