۹/۰۷/۱۳۹۰


پشت همین دیوار غبار آلود
چشمهایی
نشسته
انتظار را نماز می گذارد
با وضوع
همین نزدیکی
دودِ کلبه اش را می بینم
فریادی است
گم شده
بادی که می خندد
می رقصد
در موجی آرام
بر قایق ماهیگیری خسته
با توری پر از دلواپسی
برای رسیدن به ساحل چشماهایش.
گم کرده ام
فانوسم را
کجایی نازنینم؟!

هیچ نظری موجود نیست: