۹/۰۷/۱۳۹۰

گستره شعر نو(2)

همانطور که در پیش از این نیز اشاره شد انسان در ره رهایی از تضاد خویش با طبیعت خود را در گروه هایی یافت که شروعی بود ازتولد اضدادی نو که ایشان را به حلش وادار می ساخت.. انسانی که آزادی را در رهایی احساسات خویش می دید بناچار می بایست برای حفظ خود پای روی بسیاری از خواستهایش بگذارد.و باز اشاره کردیم مهمترین اصل تکاملی بشریت در طول تاریخ را می توان در عنصری بنام "ارتباطات" جستجو کرد. بدین معنا که در هر برهه از تاریخ آن فاکتور تعین کننده روشد را باید در عنصر ارتباطات بررسی کرد ،شاید از اولین و مهمترین آن تشکیل اولین گروه های بشری بود که با عث گردید که این موجود خشکی را برای زیست خویش انتخاب نماید ، تصمیمی که باعث گردید برای بقا به کشاورزی و دامداری و ساخت اقدام نماید.و همینطور اشاره شد که ایشان جهت رشد ارتباطات از ابزارهای ارتباطی مختلف سود می جست و هنر نیز بعنوان بخشی از ابزار ارتباطی ایشان مطرح شد ،و همینطور اشاره شد که این بشر وقتی جمع را برای زندگی پذیرفت می بایست بر بسیاری از امیال حسی شخصی خویش غلبه می کرد و این دقیقا عنصر زیر بنایی بود برای تولد هنر .اما این بدان معنا نبو د که جامعه به هرآنچه او می خواست تن در دهد بلکه دقیقا برعکسش معنا می یافت ،بدین صورت که این انسان بود که می بایست خود را با قوانین جامعه وقف دهد ،و این نیز شروعی بود از تضادی نو برای ایشان چرا که احساسات انسان نیز می رفت تا در حصاری نو گرفتار آید ،ولی این به معنای تن دادن بشر به این خواستها نبود و مبارزه ای جدید پدید آمد مبارزه ای پنهان و آشکار بین احساسات بشر با جامعه ای که ساخته است برای راحتی . جامعه ای که اعلام می کند خود ، دارای احساساتی است و همه می باید طبق آن نیز احساس نمایند ،زیبایی و زشتی و پلیدی آنی است که جامعه و در رأس آن گروه های غالب بر آن می بینند و پر واضع است آنچه او می بیند و می خواهد نیز بالطبع بشر عضو جامعه نیز باید ببند و احساسش کند و لا غیر. این روند و این تضاد در طول تاریخ ادامه داشت تا دوران رنسانس و ایجاد جمهوریت و کم رنگ شدن این تضاد و یا عصر فریاد و رهایی هنر از قید های پیشین.
اینکه می گویند موسیقی هنری است بی واسطه تعبیر بی جایی نیست اما من بعنوان کسی که به شعر علاقه دارم می توانم این ادعا را داشته باشم شعر هم در این عصر حاضر که واسطه هایی چون زبان می رود به کم رنگترین خویش برسد ،چون موسیقی و حتی فراتر از آن بخاطر نوع لذتی که می بخشد به خواننده آن و فضایی که در ذهن ایشان از تصویری که می آفریند شاید بسیار ارزنده حتی با همین بندهای وسطه ای بدانم.لذا تمرکز این مقاله نیز به این مهم می پردازد.
در ادامه سعی خواهم کرد رنسانس در ایران و تاثیرش به تحولاتی که باعث دگرگونی در شعر گردید را مورد بررسی قرار دهم ،البته قبل آن یاد آوری این نکته ضروری است که توسعه در کشورهای در حال توسعه همانند کشور های توسعه یافته نبود و آنان مجبور بودند از راهی بس دشوار تر و طو لانی تر عبور نمایند تا آنجا که هنوز نیز از قید بسیاری از بنده های شناخته شده نه تنها رها نشد ه اند بلکه در قسمتهایی همانند کشور ما نیز بدان بندها در دهه های اخیر نیز افزون گردید . اما بلاحظه عصر جدید ارتباطات ، شاید به جرأت بتوان عصر پایان حصارها نامید ، با شروع این دوران جدید شعر از بسیاری بندها رها گردید و در حال حاضر نیز در حال گشودن همین بندها می باشد.
شاید به جرأت می توان گفت که ایران بنا به قدمت تاریخی خویش یکی از غنی ترین کشورهای جهان به لحاظ هنری در دورانهای پیشین مطرح بوده است، اما به همین اندازه نیز تحت سلطه و ستم تا آنجایی که در زمینه شعر می رود تا به آن رنگ ماورایی دهد. و شاید همین امروز هم در بسیاری از محافل شعری به این ایده ها پایبند باشند،بدین صورت که شعر را" سخن روح پنداشتن که خداوند به هر کس آن را اعطاع نکرده جز شاعرش"شاید در نگاه نخست چیزی دستگیرمان نشود اما وقتی دقت کنی می بینی اندیشه ای پشت این دیدگاه جای برای دوران بس طولانی خوش نمود و نگذاشت به "ترکیب این وحی الهی" کسی گزندی زند. ایشان با الهی خواندن این هنر به ماورا در واقع شعر را به همان شکل اولی خود حبس نمود زیرا این کار شاعرش نبوده و از جای دیگری سر چشمه می گرفته است ،و همین مسئله باعث می شد تا دیگران بعنوان شاعر راهی را ادامه دهند که دیگری کلنگش را بر زمینش زده است . و برمبنای همین مهم است که شعر کلاسیک را برحسب شکل ظاهرش تقسیم بندی می نمایند اتفاقی که بعد از رنسانس ایرانی آن می رفت تا زیر سئوال قرار گیرد و آن زمانی بود که بوسیله شعرای عصر دوران اولین ضربات بر این تفکر با پاره کردن شعر از وزن و قافیه آغاز گردید تا بکار بردن تفکر نوع از زیبایی شناسی و استفاده آن در شعر نو به دوران جدیدی پای گذاشت و شعر ایران شاهد تولد شعر نو و شاعرانی نو در این عرصه قرار گرفتند .تغییر بنیادی که شعر را می رفت تا زبنیان متحول کند (البته بگذریم هنوزم پیدا می شوند افرادی را که این سبک را شعر ننامند)اگر تا بدان روز شعر در بند های نا مرئی از شکلش اسیر بود و اندیشه و عقل کم رنگترینش در مقابل سبکی می درخشید که اند یشه حاکم بر آن می رود تا تعین کننده انواع شعر نو گردد. این نوع شعر بیانگر آن است که هیچ تقدیسی جز شعر را نمی شناسد و برای شعر هیچ مقدسی حتی خودش هم نمی باشد،شعر پا به دورانی گذاشت بود که دیگر شاعر ناچار نبود بخاطر وزن مناسب و قافیه اندیشه اش را به شکل بفروشد .و این مهم نیز اتفاق افتاد ، چه راهبان حفظ شعر سنتی می خواستند و چه نمی خواستند.
اما این تغییرات دقیقا چه مسیری را پیمود؟اول اشاره کردم ضربه ای بود که به شکل شعر وارد شد و سپس بکارگیری کلام روز به جای کلامی که از منظر زیبایی شناسی شاید برای مردم مرده بود ، و در آخرجنبه عقلانی شعر بود که به شاعر این اجازه را می داد تا از دایره احساسات درون مایعی شعر کلاسیک خود را رها ساخته و به عقلانیت درون اثر بپردازد.با این مقدمه بود که شعر سپید جایگاه خویش را پیدا کرد و لباس تقدیس از کالبدش دریده شد.
شعر کلام اندیشه و احساس نامیده شد.و در طی مدت زمان کوتایی شاهدیم از رشد چشمگیر عزیزانی که می توانند بر حسب این هنر به ابراز دردها و احساسات خویش بپردازند ،امروز طبق آمار غیر رسمی تنها در ایران ما بیش از صد هزار شاعری داریم که هنوز کتابی منتشر نکرده اند و جالب این روند هر روز بیشتر از روز قبل می شود.
اما وقتی پذیرفتیم که شعر نه یک وحی ماورائی بلکه کلام احساسی است که اندیشه ای را در پشت دارد ،انگاه با نگاهی گذرا به بافت مردمی و جمعیتی در ایران و گستردگی مشخصات جغرافیایی و وجود ملل گوناگون و مذاهب و همچنین وجود اقشار اجتماعی متفاوت باید بپذیریم گونه های مختلف شعر سپید را. بطور حتم نیز ساده نگری است پنداشتن تفکری یکسان میان این خیل اختلاف اندیشه.
حال سوالی که پیش روی داریم این است که این تقسیم بندی و گستره شعری در میان این جمعیت اندیشه چگونه است؟ سوالی که شاید جوابی بهتر از این نداشت که دوست ارجمند جناب دولت آبادی پاسخش را در یک جمله به زیبایی بیان می کند ایشان در جواب گستردکی شعر نو این مهم را به دوتقسیم بندی بزرگ مشخص می نمایند .
1)شعر های اعتراضی
2)شعر های اعترافی
اما قبل از وارد شدن به این مبحث نگاهی اجمالی به خصوصیات یک شعر نو بی اندازیم
شعر نو را در تعریف شاید پکیچی تعریف نمود که خصوصیات گوناگونی را در خود جای می دهد نوشته ای آهنگین با عبور از استحاره های مختلف با کلامی منطبق به زیبایی شناسی روز و دارای فضاهای مختلف که ذهن های گوناگونی را با خود جاری نماید همراه ترکیبی از هنر نوشتاری که بتواند خواننده را تا انتها با خود به همراه کشد و به شعور ایشان احترام گذارده تا بتواند در فضاسازیهای شاعر همراه گردد که البته غیر ترجمه بودن شعر نیز می تواند به این مهم یاری رساند و پر واضع است این مجموعه در کنار عنصر عقلانی شعر قرار می گیرد.
البته این بدان معنا نیست که شاعر باید تمام این نکات را در شعر خویش اجرائ کند بلکه این تنها گزینه هایی است که یک شعر می تواند همه آن یا بخشی از آن را داشته باشد که این که کدامین موارد را داشته و یا نداشته باشد به گونه های شعر مرتبط می باشد. از کوتاه نویسی نیز در همین چهارچوب باید سخن گفت و البته بیشترباید پیرامونش مکث کرد
شعرهای اعتراضی
معمولا به شعری گفته می شود که بنای اعتراض را مبنای خویش قرار می دهد ،اما این اعتراض بر کدامین مبنا؟ از همین روی این گروه نیز خود به گروهایی کوچکتر تقسیم می شوند.
اما قبل از اینکه به بررسی این نوع شعر بپردازیم یادآوری نکته ای مهم می نمایاند و آن اینکه این شعر در چه زمانی سروده شده است زیرا از آن زاوایه که این شعر همیشه خواهان عبور از خط قرمزهای مشخص شده جامعه می باشد مهم است بدانیم هنگام سرودن این اثر جامعه در چه وضعی بوده است. چرا که شعر اعتراضی جدا از گونه های متفاوتش چه اعتراض به یک حرکت مشخص یا برنامه های و یا... دارای پیامی خاص برای خواننده اش می باشد. و از آن زاویه که این شعر خواهان رساندن پیام خویش به خواننده می باشد به اجبار از فضا سازی های گوناگون تا جای امکان دوری می گزیند. تا بتواند ذهن خواننده خویش را در فضایی محدود تر به آن سویی که می خواهد راهنما باشد. و البته این موضوع بعضی اوقات تا جایی می رود که شعر را به سمت شعار نزدیک می نماید (منظور از شعار به نوعی شعر گفته می شود که دارای فضایی کوچک و پیامی رسا و ترجمه ای است با بستن و نتیجه ای مشخص مثل "استقلال.. آزادی..جمهوری اسلامی")..اما همین شعر را هم می توان در دو گروه شعرهای اعتراضی احساسی و شعر های اعتراضی عقلانی تقسیم نمود.
اما قبل پرداختن به این چگونگی، ذهن شما عزیزان را به این نکته جلب می کنم که در جامعه امروزی ما معمولا شعر اعتراضی از جانب کدامین گروههای اجتماعی صورت می پذیرد.؟ اقوام..اقلیّت های دینی..گروههای سیاسی اپوزسیون..گروههای اجتماعی جامعه مثل زنان ،دانشجویان جوانان و.....همینطور که می بینیم گروه کوچکی نیست اما این گروه بخاطر ذات مخالفتشان نوع شعرشان هم از یکدیگر جدا می شود،شعرهایی که با کل جامعه مشکل دارند مانند گروههای ایدئولوژیک که بدنبال طرحی نوع می آیند معمولا نمی توانند به شعرهایی با فضاهای زیاد و استحارهای متفاوت استفاده نمایند چرا که شاعر نمی خواهد دریچه های زیادی را برای خواننده اش ایجاد نماید . پس همیشه خطر این هست که چنین شعر یا به شعار رود یا به نثر نزدیک که این نه عیب شعر که ذات این شعر می باشد.و این شاید نشأت از اندیشه سیاه سفید دیدن این نوع می باشد که حتما موضوع و جمع بندی جزه ذات این شعر محسوب می گردد/
اما در عین حال اندیشه های اعتراضی دیگری هم وجود دارد که بر حسب درک آنان بر مبنای دیدی نسبی به پدیده ها و رنگارنگ دیدن پیرامون خویش می توانند به شعر های متفاوتی در مقابل دسته بالا برسند..معمو لاً این گروه بخاطر نسبی دیدن دنیای پیرامونی در زمان اعتراض خویش نیز نه بدنبال نجات بلکه شاید تغییر را جستجوی می کند و این موضوع دست شاعر را برای مانور بسیار باز کرده و شاید مشخصه این شعر اعتراضی ترکیبی از احساس و عقل است و بدون هیچ جمع بندی در آخر.
اما در میان گروه های شعر اعتراضی گاه به شعرهایی برخورد می کنیم که اساسا بدنبال اعتراضاً . شاید بتوان گفت این گروه از شعر ها که با دوری گاه مطلق از ورد به احساس به عقل گرایی روی می آورند. و چنان که گاه برای شاعرش هم نا مفهوم می نماید ،شعرهایی با فضاهای گوناگونی ذهنی که از اندیشه شاعر حکایت می کند گاه باید چندین وچند بار آن را خواند که شاید در فضاهای ایجاد شده خواننده بتواند راهی برای انطباق با فضای خویش ایجاد نماید. این نوع اشعار نیز عموما بدون پیام خاص و یا جمع بندی مشخص هماننده گروه نخست به کارش خاتمه می دهد و البته تفاوت مهمش با گروه دوم نیز عقلانی بودن کامل آن است که بعنوان یک ویژگی زیبا در خود جای میدهد


شعر های اعترافی
این نو اشعار بیشترین شعر های سروده شده ای را در بر می گیرد که نشأت گرفته از دغدغه های شاعر پیرامون مسائل شخصی خویش نمود می کند و شاید بتوان گفت گستره این شعر به گستره زندگی کشیده می شود . ما در این شعر می بینیم که شاعر با فراغ باز به سرودن آن چیزی را که احساسش می خواند را با زبانی لطیف تر و پر احساس تر بیان کند این نوع شعر که هنوز در بسیاری از موارد خود را جدا از شعر کلاسیک نکرده با وجه غالب احساس و حتی گاه با مفاهیمی که الهام از اشعار کلاسیک گرفته خود را نمایش می دهد.
شاید وجه تمایزاین اشعار را بتوان به عمومی بودن آن اشاره کرد ،زیرا این شعر از حسی عمومی نشأت گرفته و گویی هر انسانی ،با سلیقه خاص خویش می تواند در فضاهای شعر جایی را برای خود بیابد . مسئله ای که نه تفاوت اقوام را می شناسد نه کاری به شاخصه های سیاسی آنان می کند و نه به مذهب و نژاد و رنگ و پوست و غیر توجه ای می کند این شعر انسانهاست و به وسعت زندگی آنان هست و شاید عنصر ماندگاری در چنین اشعاری از همه نوعش بیشتر، ودقیقا به بخاطر چنین ویژگی است که شاعر می تواند با فراغی باز به افکارخویش وسعت دهد و شاید به خاطر همین خصوصیات و غالب بودن عنصر احساس بر آن است که گاهی سخت می تواند از شعر کلاسیک جدا شود/
اما باید در نظر بگیریم که در شرایطی که احساسات بشری نیز گاهی اوقات در حبس فکری جامعه اسیر است در بسیاری از این نوع شعر ها متوجه می شویم که به سمت اشعار اعتراضی می رود. شاعر مجبور می شود برای بیان یک حس طبیعی چون سکس کاهی به سمتی رود که شاخصه هایش نزدیک به شعرهای اعتراضی است،اما از این دست شعر که بگذریم می توان از شاخصه های این شعر در نداشتن کامل پیام سخن گفت، که به شعر زیبایی صد چندان را می دهد و زمانی که شما پیامی نداشته باشید بطور حتم موضوعی بنام جمع بندی نیز نخواهید داشت.
ادمه دارد

هیچ نظری موجود نیست: