۹/۰۷/۱۳۹۰


دودی سفید
ابری تیره به طول نوک خورشید
هر كری دید
صدایی چنان برای کوران
لرزشی
خوابان را بیدار
ترسیدم
با نگاههای مضطرب دخترگی
می گریید
عروسکش را
نه باربی که در آغوشش می فشرد
همانی که مادرش دوخت
با تکه هایی از لباسش
بوی او را می داد
هنگام فرار
زیر خرمنها مدفون شد
ترسیدم
کابوسم را

هیچ نظری موجود نیست: