۴/۰۹/۱۳۹۰

?? دمكراسي؟؟

چه دور باطلی
چرخه دمکراسی
در شهر من

سکه ای به قطر یک توپ
شاید
دولایه
عصیان ِ خورشید وغباری از خاک
ترکیدن تاول انگشتِ پا،
خسته
کتک ِ شبا نه ای و
خوابیدن بدون شام

معلم
مغرور
تشنه باور شدن
به استواری ِ
خط کش،کمر
یا
ترکه درخت آلو
کبریتهای خاموش
نشسته
پشت میزهای شکسته
یه عدّه
یک پا
اون سه گنج تنهایی
شدند
معنای،عبرت
پایان این رنج نامه
صدای زنگ

عصیان، افسانه رهایی
نسلی
میان مردگان
برای دفن تکرارها، تکرار می کنند
وشمشیرها
تشنه خون
برای ماندن ِتکرارها، تکرار می شوند

چه دور باطلی
چرخه
دمکراسی درشهر من

هیچ نظری موجود نیست: