۱۱/۱۲/۱۳۸۳

چه درد ناک است


منم مثل تو قبول دارم که زندگی مردم دستخوش بسیاری از تغییرات شده اما یک چیز برام غریبه .و اونم اینکه چرا مردم من در طول این قرن گذشته یا بلکه بیشتر این همه غمگینند چرا شعرا نویسندگان یا هنر مندان این همه از غم میگند؟ منم مثل تو می بینم که ظاهرا ما خیلی تغییر کرده ایم اینکه ساختمانها سر به فلک کشیدند یا خیابانها پر از اتومبیل هست که قابل انکار نیست اما تو بگو چرا هنوز طی این همه سال ما هنو ز هم اندر غم یک کوچه ایم و اون هم نبود آزادی است نبود امنیت ونبود لقمه ای نان برای سفره های خالی بسیار ؟ چرا امروز و در این عصر ما هنوز از غم یتیم می گرییم؟می دونی چرا؟ چون هنوز هم یتیمان ما یتیمند




چه دردناک است
دیدن گرفتن جانی
تزریق نادانی
تکه تکه کردن آگاهی

چه درد ناک است
دیدن اشک یتیم
خوردن پس مانده غذائی
انداختن خلق بجان هم بر سر لقمه نانی

چه درد ناک است
حراج وجدانها
شکنجه بهر زندگانی
فروش تن دختران تبا کردن جوانی

چه درد ناک است
مرگ روشنائی
تن خم شده مادران
زنجیر کشیدن آزادی

چه درد ناک است
لب بستن
خم شدن سرها بهر رهایی
نیزه بردن سرها بقیمت هر جانی

چه درد ناک است
تکرار تکرارها
علی شدن سفیانها
چاه انداختن یوسفها
بر دار شدن منصورها

هیچ نظری موجود نیست: