۱۱/۰۵/۱۳۸۳

دلم گرفته


اگر تو هم مثل من و خیلی های دیگه عمرت و در تاریکی و ظلمت گذرونده بودی از من گله ای نداشتی که چرا زیبایی شب رو به ظلمتی که گرفتارشیم تشبیه میکنم چون حقیقتا از هر چی تیرگی و تاریکی است متنفرم از هر اون چیزی که باعث میشه آدمی بتونه چیزی رو از چشم بینایی پنهان کنه


دلم گرفته
از شب و تنهایی وسکوت

صدای جیرجیرک وباد پائیزی
باز هم سکوت

دلم گرفته
از تاریکی وظلمت از قفس سیاه و افسرده
باز هم سکوت

دلم گرفته
ازجسم بی جان آدمیان
پاهای بی رمق از رفتن
در سکوت

دلم گرفته
از گوشهای گرفته شده
وحشت شنیدن
در سکوت

دلم گرفته
از بی وفایی دیدن
از گشتن عشق
از بر افراشتن پرچم جعل
در سکوت

دلم گرفته
برای شنیدن فریاد مستان عاشق
مشتاق شب گرد
در سکوت

دلم گرفته
برای دیدن پیوستن
شنیدن آواز پرنده عاشق
در سکوت
رسیدن به قله
دیدن شهر و نور شب زنده داران
در سکوت
نشستن گرد آتش
سرود رهایی خواندن
در سکوت
مست شدن
از حال رفتن
افتادن بر خاک شدن
در سکوت

دلم گرفته
از بیهوده شدن
بیهوده مردن
کنار یاران نبودن
در سکوت

هیچ نظری موجود نیست: