۱۱/۰۵/۱۳۸۳

سرودی از عشق


شاید خیلی از وقتها می شد که آرزو میکردم می تونستم مثل خیلی های دیگه منم خدایی داشتم تا اگر یه روزی مثل خیلی از روزهای عمرم که احساس تنهایی می کردم می نشتم و کمی براش دردو دل می کردم تا که شاید کمی توقعم را از این خلایق کم می کردم یا حد اقل می تونستم کمی مثل اونا فکر کنم یا بقول مادرم سعی کنم پتو رو روی سر خودم بکشم؟


درین هیاهوی صداها
بدنبال صدایی آشنایم
صدای یک دوست
که بخواند

سرودی از عشق برایم

درین خیره بازار نگاهها
بدنبال یک نگاهم
نگاهی که بخواند
سرودی از عشق برایم

نگاهی که از دل آید
صدایی که بر دل نشیند

تا شوم آغازی با آن

شود پایان تنهایی برایم

هیچ نظری موجود نیست: