۲/۰۳/۱۳۹۱

چرا؟
نمی رسم تو را
گفتی "ایستاده ام"
نوشتی "منتظر مانده ام"
باورت کردم ،
بی نهایت ها را عبور کرده ام
شكستم
تا بلند ترین قله های غرورم را فتح کنم
گرد نمی چرخد ،زمینم
شاید
چون تورا ، که تاریک می بینم
وشبم ، که تار
سوز وسرمایه دستانت را ، که می لرزم
و رنگ زردِ چهره ای را که نمی شنوم
لطفاً
بیدارم نکنید ، که خواب نیستم
در اعماق نگاهش خواب مانده ام
هنوز هم

هیچ نظری موجود نیست: