۸/۰۱/۱۳۹۰

زنگ را زده اند
بچه ها کلاسند
و ما
سر گرمِ تنظیم صف هایمان
ذهنم پوسید
از تکرارها
ماهی سیاه کوچولو ،کوراغلو
نگرانم
برای خودم ، تو و فردایی نا معلوم
زنگ زده ایم
در نقطه ای از صفر
سر اومد زمستون
زندانی ، ای اوج فریاد
قطارش عبور کرده است
ساعت هاست
و ما
منتظریم
در ایستگاه

هیچ نظری موجود نیست: