۳/۰۳/۱۳۹۱

حواسم کجا بود؟
غرق در کدامین خیال ؟
چشمهایت؟
یا افسون نسیمی که از اعماق گیسوانت می گذشت ،شب را
تارهای دیروز و امروزم نیست
می بافم ، سالیان سال است ، خیال تو را
ادامه قصه های پدرانمان
دور تا دور خودم تنیده ام ، ظریف ، شیرین و زیبا
با من بیا تا نشانت دهم
انتهای همین کوچه ، روی همین درخت ، همین خانه
زیر هزاران هزار برگ سبزش
کرمهایی که دیگر کرم نیستند و نمی خزند آرزوهایشان را
پرواز دارند
همین امروز
هنگام همین طلوع
رهایی را

هیچ نظری موجود نیست: