هیجده تیر
چند سالی است که از آن روزها و شبها می گذرد روزها و شبهایی که ناظر بیداری نسلی بودند که فریاد کشیدند ما هم هستیم ماهم بیداریم وما هم از زندگی سهم می خواهیم برای نفس کشیدن اکسیژن. پس دربها را باز کنید برای زنده ماندن غذا و برای عاشق شدن آزادی.
بار دگرقطره هاگرد هم آمده
ابری شد
جانها بر لب آمده
فریادها یکی شد
ابرهادر هم فشرده فشرده تر شد
عاشقان بگرد هم خیمه ها بر پا شد
غرشی شد
سیلی خونین بر پا شد
بغضها برون چو رعدی شد
سرهرگویی شعله عشق برپا شد
سیلی شد وخلق بیدار شد
پردها کنار رفت و چهرها عریان شد
عمرو عاص زخشم خلق دگر بار عریان شد
سلاح خصم بی اثر
برنده سلاح خلق شد
کینه ها شعار گشت
بر در و دیوار شد
شانزده آذرها دگر بارو دگر بار شد
هیجده تیر سر رسید ودانشکاه سنگر شد
کویش آتش زدند و ویران شد
آتشی گشت وخصم مدفون شد
چند سالی است که از آن روزها و شبها می گذرد روزها و شبهایی که ناظر بیداری نسلی بودند که فریاد کشیدند ما هم هستیم ماهم بیداریم وما هم از زندگی سهم می خواهیم برای نفس کشیدن اکسیژن. پس دربها را باز کنید برای زنده ماندن غذا و برای عاشق شدن آزادی.
بار دگرقطره هاگرد هم آمده
ابری شد
جانها بر لب آمده
فریادها یکی شد
ابرهادر هم فشرده فشرده تر شد
عاشقان بگرد هم خیمه ها بر پا شد
غرشی شد
سیلی خونین بر پا شد
بغضها برون چو رعدی شد
سرهرگویی شعله عشق برپا شد
سیلی شد وخلق بیدار شد
پردها کنار رفت و چهرها عریان شد
عمرو عاص زخشم خلق دگر بار عریان شد
سلاح خصم بی اثر
برنده سلاح خلق شد
کینه ها شعار گشت
بر در و دیوار شد
شانزده آذرها دگر بارو دگر بار شد
هیجده تیر سر رسید ودانشکاه سنگر شد
کویش آتش زدند و ویران شد
آتشی گشت وخصم مدفون شد
۳ نظر:
تو ای بلای دل من بلند بالایم
تو ای برازنده
تو ا بلندتر از سروها و افراها
تو بر تمام بلندان باغ بالنده
بر این اسیر به غربت گذر توانی کرد ؟
بر این کویر نشین
بر این ز مهر تو محروم
نظر توانی کرد ؟
ba derood
baz ham veraji kardam va ba charndeyati be roozam
barey khandeh beya .
bedrood
بخوان به نام عشق
از گفته ها
تنها کلام توست که می ماند .
ازین پنجره
شامگاه را پیشباز می کنم .
می گفتی :
« لالایی بلند مژگانت را دوباره خواهم شنید »
آغاز کن
که
شبی به بلندی انتظار یافته ام
ارسال یک نظر