من و آن باده فروش
هستی به مستی داده ایم
قیمتش بس فزون
قیمتش بس فزون
عاشقان آگهند ز آن
به مستی آمده
به مستی آمده
هشیار بیرون رفته ایم
باده ای داد مرا
باده ای داد مرا
کردهویدا مرا از سر درون
باده ای تلخ
باده ای تلخ
چنان شد که عریان کرده یم
ساقیا
ساقیا
هر که خورد یک پیمانه ز آنکه ما خورده ایم
پیمانه دگر بشگند
پیمانه دگر بشگند
ما که آن کرده ایم
درین شب تیر و تار
بیدار تا سحر مانده ایم
این شب گذرد
ما هشیار مانده ایم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر