۳/۰۴/۱۳۹۰

كابوس

كابوس

صدايش را مي شنوم
هر لحظه
و
نگاه خسته اش را مي بينم
از تمامي قابهاي شكسته،
زندگي.
دستهايش را باز كرده
امّا ؟!
فاصله است
كابوسي ميان دستهاي
ميان من وتو
كابوسي
به عمق يك زندگي
كه مي بينم
هرلحظه
با صدايت،نگاهت
و
فريادي كه مي شنوم تا از حصارش
رها شوم
امّا......؟

هیچ نظری موجود نیست: