۴/۲۵/۱۳۹۱



سير تكاملي هنر
7)
شعر ،واقعيت يا ذهنيت

بارها با این جمله برخورد نموده ایم "که گاهی انسانها هر آنچه دوست می دارند می بینند و هر آنچه دوست می دارند می شنوند" .
و چه دنیای زشت و زیبایی آفریده می شود بر مبنای چنین حسی ،گاه به شکل "توهم" و گاه به اشکالی زیبا چون رویاهای زیبا و شیرین بشری که هردو به اشگال گوناگون می توانند خود را ابراز کنند ،که یکی از نمودها، خلق هنر است که شاهد آنیم ،هنرمند با الهام از یک واقعییت به خلق حسی اقدام می کند که مستقل از آن واقع به منظر ظهور آمده است ، بدیگر سخن آنکه هنرمند به خلق اثری اقدام کرده که واقعییت عینی ندارد بلکه احساسی است که شاید از واقعییتی به ارمغان گرفته باشد ، اما بلا شک این اثر نمی تواند عینیت باشد ، بلکه احساسی است که هنرمند آرزوی آن را دارد ،زمانی که شاعر از نگاه یار می نویسد ،ماه ،خورشید وفلک را برای اثبات هر آنچه حس می کند را به شهادت می طلبد ،تنها بیان رویای شیرینی است که آرزویش را می کند ، و پر واضع است که جایگاهش کجا است ،حتی این مهم را ما بارها با تصورات ذهنی جامعه نیز مواجه می شویم و دقیقا یکی از معیار هایی که کمک بسیار می کند برای به تصویر کشیدن روحیات یک جامعه ،همین فاکتور است ،بطور مثال حتما کسانی که سنی از آنان می گذرد شاهد آن بودند که بخش وسیعی از مردم در زمانی خاص تصویر آقای خمینی را در ماه با چشم خویش می دیدند ، این به چه معنایی بود؟ بدین معنا که احساس عمومی مردم ایشان را فرستاده ای برای نجاتشان از آسمانها تصور می کردند و زمانی که این ذهن از یک برداشت شخصی به یک باور عمومی تبدیل شود ،آنی می شود که شد، ولی عکس آن امکان ندارد که شما بخواهید به ملتی آنی را که باور ندارند بقبولانید ، (مثلا فلانی موقع بدنیا آمدن با ذکر علی بدنیا آمد) .حال این موضوع بدین صورت نیست که این احساس واقعییت بود بلکه احساسی بود که روح عمومی مردم به آن باور داشتند و عموم خواهانش ،
و شعر نیز چنین است،شاید بسیاری با این نظر مخالف باشند، که تفکری که ما آن را پسا مدرن در شعر می شناسیم ،شاید چیز جدیدی نیست که ما بخواهیم آن را منسوب به بخش کوچکی از خرده بورژوازی کنیم که با انقلاب صنعتی پای به عرصه گذاشته است،بلکه این نگرش جدید را می توان فرزند خلف همین احساس به شکل مدرن خویش در جامعه ای دید که از بسیاری از تضاد ها عبور کرده اند ،وقتی ما به موضوع شعر می پردازیم در هر زمان خاصی ، در واقع با درک پسامدرنی ، نگاه به پدیدها مواجع می شویم ،دقیقا تصویری که شاعر از بیان یک واقعییت در زمان خویش به رخ می کشد با تصویر واقعی خویش بر مبنای درک عمومی زمان خویش متفاوت و مستقل از آن است.(و شاید از این منظر درکی پسامدرنی در زمان خویش). بصورت جعمندی شده باید بگویم شعر تصویر یک واقع با قلم احساس یک شاعر است که با زبان خویش پای آن را امضاءکرده است ،آیا این احساس واقعییتی است که اتفاق افتاده است؟ باید بگویم ..خیر...
در خاتمه این بخش بد نیست جمله ای را از جناب شجریان بیاورم که در مصاحبه با بی بی سی بیان داشتند با این مضمون که "آوازی که من می خوانم اثری است متعلق به خودم، حتی اگر شعرش از حافظ باشد"شعر هر شاعر اثری است خلق شده از احساس شاعرش ،این احساس فرقی ندارد از نگاه یار باشد ،یا درکی که از یک اندیشه فلسفی می کند باشد ،مهم این است که وقتی حسی با بیان شعری آفریده می شود مستقل از واقعییتی است که در جریان است



هیچ نظری موجود نیست: