۱۰/۰۵/۱۳۹۰


دیر سالی است
زنده ایم
فقط
نمرده ایم
خشت بارمان کرده اند به آسیاب
خاک را جای آرد
نان خورده ایم.
خفه شد سکوت مان با درد
فریادها را
به
یا حسین ، یا حسین داده ایم.
چوب لای چرخمان برده ایم
اشگ ریخته ایم
بر سر و صورتِ خود کوفته ایم.
چشممان كور
همین گنچشک
که قناری به ما داده اند.
برای نقاشش
رنگ پخته ایم و
خود برده ایم.

هیچ نظری موجود نیست: