۱/۱۱/۱۳۸۷

آزارم مده



پیاله کن ز جام چشمت
می هفت ساله ام بده
خمره کن ز عمق نگاهت
باده مستانه ام بده

باز کن میکده ات
تا سحر
پیمانه، پیمانه ام بده
مست کنم از هوش بروم
گوشه ای بهر عبادتم بده

منه خمار کی روم بیرون
میکده خانه ام شده
خاموش مکن چراغ خانه ام
صبر و تحملم بده

عاشقم
کی روم بر خواب؟
تا که هوشیاری ام بده
پرکن زباده
کین هوشیاری بلای جانم شده

کنون شدی بلای جان
باده به دستانم بده
دیوانه ام
اسیر خانه ات
کین زندگی ام شده

هوشیاری دگر نخواهم
این دیوانگی
عالمی داره
لحظه اش بدنیا ندهم
این عا شقی رسوایی داره

ساقیا
بهایش به اشک و خون بدهم
آزارم مده
این سرای مزار من شده
پناهم بده

کمکم کن
دل آشفته ام بیدار نشه
این دل دیوانه شده
آواره نشه



هیچ نظری موجود نیست: