۱۲/۱۱/۱۳۸۶

می خوام با لا بیارم

دارم بالا می یارم
دنیا دور سرم می چرخه
مثل کسی که تا خر خره مست باشه

دارم بالا می یارم
نه برای مست بودنم
یا معده درب و داغونم

بالا می یارم
تنها شاید
بخاطر تموم شدن ظرفیتم
سکوتم و خاموش بودنم

بالا می یارم
بخاطر ترسیدنم
خفه شدن و انکار کردنم

بالا می یارم
چون
چهار سالم که بود
باید می فهمیدم بزرگ شدم
چی بگم و کی خفه شم
به مدرسه که رسیدم
باید درسش بلد می شدم
درس
اطاعت و خفه شدن
درس پایین انداختن سر وگوش دادن
درس حماقت و فریبکار شدن
درس چاپلوسی و دریوزگی
تا دستگیرم بشه "علم بهترازثروت است"

دارم بالا می یارم
چون وقتی فهمیدم که عاشقش شدم
فقط تماشاش کردم
بجای اینکه بگم دوستت دارم
خفه شدم و نگاهش کردم
دارم بالا میارم
چون وقتی هم خواستم فریادکنم که این منم
گذاشتم بازیم بدندو باز خفه شدم

مثل عروسکی توی دست عروسکباز

دارم بالا می یارم
وقت امتحان که سر رسید
خودم انکار کردم
با هزار بهانه خفه شدم

حالا اما
می خوام فریاد بزنم
نه با زبون پدر پدرجدم
با زبونی که همه بدونند
که من چی هستم
چی فریاد می زنم



هیچ نظری موجود نیست: