۵/۳۰/۱۳۸۵

خون پاکان

مهمترین آرزوش این بود که بتونه کمک خرجی برای مادرش بشه . بتونه اونو از نکبتی که گریبانشه نجاتش بده نکبتی که یک عمر با نام شوهر تو سرش می زد واون مجبور بود بخاطر عشق به فرزندانش تحمل کنه . بارها شده بود که آرزوی مرگ پدرش را می کرد حتی چندین بار که متوجه کتک خوردن مادرش شد قصد داشت تلافی کنه تا دست از سر مادرش بر داره .مجید رنج می برد که چرا نمی تونه الآن بالای سر مادرش باشه چون خودش گرفتار شده بود . برای چی؟ به چه جرمی؟مگه ممکن بود که یک نفر مثل اون جرمی مرتکب بشه؟یک روز قبل از دستگیریش پیش من اومد تا بدونه وضع من چطوریه. حال و روز حوبی دارم؟بهش گفتم من خوبم تو چطور؟ لبخندی زد و گفت "عالی". دیگه ندیدمش تا زمانی که متوجه شدم دستگیر شده وخیلی زود اعدامش کرده بودند



سبزی نگردد که بذرش بر خاک نپاشند
پایانی نگیرد که آغازش نباشد
تو آن آغازی
بر این پایان
تو آن بذری
که خونت دهد ییغام
که ای یاران
اگر آغاز کند معنی به امروز
خون این پاکان
چه باکیست ما را
که شویم آغازی بر این پایان
یاران
آزادی سبز نگردد
تا که تنم بر خاکش بذر نگردد
این ره پایان نگیرد
تا که آزادی ز آن سبز نگردد

هیچ نظری موجود نیست: